راه برگشتی
برایم در خیال جاده نیستآخرِ این راه، آنچه در دلم افتاده نیستدر دل شب بی تو دارم راه می افتم ولی
قلبم افتاده به پایم، ذره ای آماده نیستعشق دارد هی گره روی گره ها می زندحل و فصل این گره آنقدرها هم ساده نیستاینکه گفتی هر کسی نان دلش را میخوردعشق ثابت کرد آن چیزی که یادت داده نیستناخنت را روی زخم کهنه ام کمتر بکشاین نوازش ها برایم کمتر از سمباده نیستمن دعایت را نمیخواهم، حلالت کرده امشال شیطان
است زیر پای تو، سجاده نیستگاه چندین روز قهرم با خودم، لج میکنمگرچه این در شانِ یک انسان جاافتاده نیستعشق صدها کوه را با خاک یکسان میکندمرگ در این راه کاری شاق و فوق العاده نیست آدمِ عاشق برایش کاخ زندان می شودچون زلیخا که درونِ قصر هم آزاده نیست
حجم آغوشت برای قاب قلبم
کوچک استکلبه ی متروکه جای خان و آقازاده نیست دو چشم قهوه ای...
ادامه مطلبما را در سایت دو چشم قهوه ای دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : daremtedadeashk بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 12:14